اشکی مقدس

آیا تاکنون اشک ریخته ایم؟
از آن اشک ها نمی گویم که بی هویت و بی ریشه است!
از آن اشک ها نمی گویم که پر از خواستنی هاست!
از آن اشک ها نمی گویم که چون چیزی از دست برفت، زاری کنیم!
از آن اشک ها نمی گویم که از سر ناچاریست و درد!
از آن اشک ها نمی گویم که در بند داشتنی ها گرفتارست!
از آن اشک ها نمی گویم که مملو از آرزوهای طول و دراز است!
از اشکی می گویم که دهنده است تا گیرنده!
اشکی مقدس که چیزی نمی خواهد و چیزی نمی گوید!
از آن می گویم که چون باران فرو ریزد و زمین مرده و فسرده و فشرده را حیات بخشد!
از آن گریه ها که نشان ذوبمان در اسرار است!
از آن گریه ها که خود را نبینیم و هیچ منی حس نکنیم!
آیا تا کنون چنین اشکی ریخته ایم؟
آیا تاکنون گریه کرده ایم که خواستن ها دور شوند و داشتن ها فرو ریزند؟
آیا تاکنون گریه کرده ایم که مروارید حقیقت در زمزمه ی اسرارآلود، از چشمانمان جاری شوند و روی گونه هایمان ظهور کند؟
آیا تا کنون گریه کرده ایم که او حاضرست و ما غایب و هنوز این را ندانسته ایم؟
آیا تا کنون گریه کرده ایم؟ نه برای او، برای خودمان که از این گریه ها غافلیم؟
آیا تا کنون گریه کرده ایم که وای بر ما از این اشک ها و گریه ها نداشته ایم!!