ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است

*** 

جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی

با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی 

***

زندگی نیست ،ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

 ***

از دل تنگ من ،آیا خبری هم داری؟

آشنا،پشت سرت مختصری هم داری؟

*** 

منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست

آه ،کم چشم به راهم بگذاری ،بد نیست

*** 

نکند منتظر مردن مایی ،آقا؟

منتظرهات بمیرند،میایی آقا؟

*** 

به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست

غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

*** 

دارد از جاده صدای جرسی می آید

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

 ***

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست

یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست

***صابر خراسانی***